مامانم
یه هفته قبل از اینکه بریم مسافرت خونه تکونی میکرد؛ در حدی که خونه از دم عید هم تمیزتر میشد
توجیهشم این بود که «شاید رفتیم تو راه تصادف کردیم و مردیم، مردم نیان برای من خونه تمیز کنن»
راستش منم یه هفته مونده به مسافرت شروع کردم به خونه تکونی
جوری که حتی حمام که عید جا مونده بود رو هم برق انداختم
توجیهی براش نداشتم
به مرگ و تصادف و حرف مردم فکر نمیکردم
به ناخودآگاه فکر میکردم ...